اشعار عاشقانه
درباره وبلاگ


به وب من خوش آمدید

پيوندها
جی پی اس موتور
جی پی اس مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عکس سیندرلا و آدرس abcdesa.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 37
بازدید کل : 6382
تعداد مطالب : 9
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


كد موسيقي براي وبلاگ

نويسندگان
المیرا

آرشيو وبلاگ
مرداد 1392


آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
دو شنبه 7 مرداد 1392برچسب:, :: 12:31 :: نويسنده : المیرا

هرکی از مطالب خوشش بیاد نظر نده خیلی نامرده

 
یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:, :: 19:28 :: نويسنده : المیرا

هر کجا هستی باش گل من 

مانده ام چشم به راحت گل من

هر کجا هستی ، باش می گویم

که خدا پشت پناهت گل من 

 
یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:, :: 19:16 :: نويسنده : المیرا

هیچ وقت دنبال کسی نباش 

که به تونی با هاش زندگی کنی

دنبال کسی باش که بدون اون نتو نی زندگی کنی .

 
یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:, :: 19:9 :: نويسنده : المیرا

کجایی کجایی کجایی کجایی

نزار تنها بمو نم 

نمی خوام از این دوری بخونم

 
یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:, :: 17:44 :: نويسنده : المیرا

 گل اگر گل باشد سا قه اش می ماند                      

 دوست اگر دوست باشد خاطرش می ماند

 
یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:, :: 17:39 :: نويسنده : المیرا

در خواب ناز بو دم دیدم کسی در می زند

در را گشو دم روی او دیدم غم است در می زند

ای یاران بی وفا از غم بیا مو زید وفا

با آن همه بی گانگی هر شب به من سر می زند

 
یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:, :: 15:20 :: نويسنده : المیرا

روزی پیچی گم شد و با نبود آن پیچ نعل اسبی را نتوانستند درست کنند و با نبود آن نعل ، اسبی نتوانستحرکت کند وبا نبود آن اسب پیغامی مهم به کشور نرسید وبا نرسیدن آن پیغام کشوری نا بود شد .

 
یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:, :: 15:3 :: نويسنده : المیرا

معلم با عصبانیت دفتر دخترک را روی میز کوبید و با صدای بلند داد زد سارا چرا دفتر تو همیشه کثیف ،پاک شده

 پاره شده است همین فردا باید به مادرت بگویی که بیاید و دختر نا مرتب خود را ببیند .

دخترک  خود را کشان کشان تا میز معلم رساند و به او گفت خانم معلم : مادر من ناخوش است ولی بابام 

قول داده که اگه این ماه پول دستش بیاد برای او دارو بگیره که دیگه خون بالا نیاره و برای داداشم کتاب بخره که مجبور نشه هی

کتک های معلمش را تحمل نکند وبرای خواهر کوچکم شیر خشک بخره تا دیگه از گشنگی گریه نکند و اگر پولی هم موند به من

بده که دیگه دفتر های داداشم را پاک نکم و پاره نشود اگر بتواند دفتر بخرد قول می دهم که دیگه خوب بنویسمم

معلم  به دخترک گفت بشین سارا وصندلی خود را بر گر دوند وکاسه ی  اشکش لبریز شد .

 
یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:, :: 14:3 :: نويسنده : المیرا

انقدر ورق های زندگی ام را بهم نریز    

حکم همان دل است که برای تو می تپد

لبخند تو تمام تعادل شهر را بهم می ریزد

تو بخند من شهر را دو باره می سازم

 

صفحه قبل 1 صفحه بعد